والا اگه دروغ :|
رسول که بودیم؛مامان از فرط حوصله سررفتگی وقتی رفته بود پایین یه هوایی بخوره، بعد مدت هااااااا چند تا مجله ی خانواده، راه زندگی و روزهای زندگی و .. خرید که سرش گرم بشه.
خب من که اونجا با دیدنشون چهره م رفت تو هم و اصلا نخوندمشون.تا اینکه با خودمون آوردیمشون شمال.تو مغازه وقت های بیکاری یه نگاه بهشون انداختم.داستانهاش همون مزخرفات پونزده سال پیش بود!!!دریغ از یک ذره خلاقیت یا تغییر :|
فقط قصه های آشنایی های مجازی و چت کردن ها و پاشیدن خانواده ها به واسطه ی شبکه های مجازی بهش اضافه شده بود!
دیروز بعد از ظهر که مامان اومد دید مجله رومیزمه برگشت گفت:اه حالم بد میشه این مجله ها رو میبینم.چقدر این ها رو میخوندم اون موقع ها!
گفتم منم از بچگی همین داستان های فریب خورده و من همسر دوم بودم و بعد از ازدواج هم تنهایم و برسردوراهی و این خزعبلات رو خوندم که از هرچی مرده فراری شدم دیگه !
وقتی اینا رو میگفتم؛مامان دلشو گرفته بود و داشت غش میکرد از خنده :)))))
.
خب مگه دروغ میگم؟! والا اگه رو ذهنیتم بی تاثیر بوده باشه :|
سوال اینجاست که آیا واقعا ازدواج و زندگی مشترک و مرد جماعت ؛ همینقدر قدر که این مجله ها میگند سیاه و فاجعه آمیز هستند یا نه؟!
والا اگه یه نقطه روشن تو این مجلات باشه :| داستان های عاشقانه شون هم اینجوریه که در نهایت پسره یا دختره قبل از ازدواج میمیرند (!) و کلا زندگی و خانواده ای شکل نمیگیره :|
میگید دروغ میگم؟! همین فردا برید یه مجله خانواده بخرید :|
بهتون قول میدم که بهم ایمان آورده و از مریدانم خواهید شد ! :))))))