صبح که تنها اومدم مغازه؛ طبق معمول ابتدا به امور نظافتی هر دوتا واحد رسیدم !
تو اونیکی مغازه بودم که از فاصله ی دووووور! یه چهره ی فوق العاده آشنا دیدم و در جا حدس طرف بازیگر معروفی ه! یه بازیگر خیلی معروف!
خب ازون فاصله، و از اونجایی که بازیگران[ بازیگران مرد البته! ] در حالت عادی و معمول رنگ و لعاب صورتشون صفره؛ فکر کردم شاید فقط شبیه اون بازیگر مد نظرمه! !
جارو رو گرفتم و راه افتادم سمت واحد کوچیکه که اونجا رو آب و جارو کنم؛ که دیدم بعله ...یه عده آدم دورش حلقه زدن و دارن ازش عکس و امضا میگیرن !
مشغول جارو زدن بودم که دیدم داره میاد سمت مغازه ی ما!
جارو به دست رفتم دم در و بلند گفتم سلام!😁
بهم لبخند زد و گفت سلام!
همسر و دخترش با یه آقای دیگه همراهش بودند.
با نیش باز گفتم :من از فاصله ی خیلی دور شما رو شناختم!😁خوشحالم که از نزدیک میبینمتون!😁😂😂
خلاصه سرتکان دهان و لبخند زنان! از جلوم رد شدن و به راه خود ادامه دادند!
و من افسوس خوردم که چراع گوشی نازنینم تو جیبم نبود تا یه سلفی از خودم و خودش همراه با جارو بندازم😁😂😂
در حال افسوس خوردن بودم که همسایمون اومد گفت مجید مظفری بود ها !!
گفتم عععع اسمش نوک زبونم بودها! یادم نمیومد!
فک میکردم اسم فامیلیش رضا کیانیان و این چیزا باشه!!😂
گفت خوب بود اون موقع که گفتی از فاصله ی خیلی دور شما رو شناختم بهت میگفت من کیم؟!
تو هم برگردی بگی رضا کیانیان!!! بد ضایع میشدی ها :))😂😂😂😂😂😂😂
.
.
بله دوستان !!این بود خاطره ی من و یک بازیگر خیلی معروف که از فاصله ی خیلی دور شناختمش!:)))) :دی