پیاده روی در راستای کاهش وزن و شادابی !
چند روزه شروع کردم به پیاده روی در راستای لاغری و کاهش وزن 😁
دیروز صبح که داشتم صبحانه میخوردم(این صبحانه خوردنِ من هم جریان داره.کلا بعد از اینکه با سهیلا رفتیم سام کافه برای صبحانه،من به طرزِ عجیبی عاشق صبحانه و چایی خونه شدم.به عبارتی تحولی ویژه در صبحانه خوری من پدید آمد که آن سرش ناپیداست !😆 که این قضیه ش،کلا خودش یه پست جداگانه میطلبه !حالا بگذریم! )
داشتیم صبحانه میخوریم و همگان(منظور والدین گرامی است ) داشتتند به تشویق و روحیه دهی اینجانب در ادامه دادن پیاده روی و تصمیمم میپرداختند که ناگهان برادر وارد صحنه شد ! صندلی کنار دست من رو کشید بیرون و نشست و مشغول صبحانه خوردن شد.
لختی بعد : نیلوفر خودتو خسته نکن !تو پیاده روی بری،باشگاه بری،روزی یه وعده غذا بخوری،خودتو بُکُشـــی هم ،همینه که هستی! تکون نمیخوری عزیزِ من !
من :😳😐😶
تازه،شوهر کنی چاق ترم میشی.وقتی زاییدی (!) هم دوباره چاقتر میشی! کاری هم از دستت بر نمیاد!با این قضیه کنار بیا زندگی تو بکن !
من همچنان: 😳😳😳😳😳
اوشون :والا بابا.مگه دروغ میگم؟!
من دارم بهت میگم پیاده و روی و رژیم و این حرفا رو تو جواب نمیده !
من: .___________.
یعنی چنین حرفایی زد که من نااااابود شدم میفهمید؟! ناااابوووووووود!
هرچی انگیزه گرفته بودم دود شد رفت تو هوا !پوکر فیس وار عطای صبحانه را به لقایش بخشیدم و بعدم افسرده وار با ماشین رفتم سرکار ! :|||
آخه این انصافه؟ :|