°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

خیلی وقته ننوشتم.خیلی حرفا رو.

چشمامو میبندم و تو ذهنم سالی که گذشت رو مرور میکنم ...بعدشم میرم آرشیو عکس های گوشیم که پر لحظه های ثبت شده ی این ساله رو نگاه میکنم ...

سال تحویل نودوچهار خوب و به ماندنی بود ..تو لحظه ی آخر همه ی اعضای خونواده رو از خواب بیدار کردن و نشوندم دور سفره ی هفت سین و باهم سال رو تحویل گرفتیم .. :)

نودوچهار از چند جهت برای من مهم بود که مهم ترینش تموم شدن درسم بود ! درسم باید تموم میشد و من در راه این "باید" حرص ها خوردم و اشک ها ریختم !

یکی از مزخرف ترین روزهای نودوچهار روز 6 خرداد بود.روز جشن فارغ التحصیلی! برای منی که اون ترم فارغ التحصیل نمیشدم، بودن تو جمع دوستانی که با شوق و ذوق تو جشن بودند و از عملکرد چهار ساله شون راضی و خوشحال، مثل خفه شدن تو یه فضای بسته بود !

برای من نه ترمه شدن به کابوس شده بود ..گرفتن لوح از دست استاد بی رحمی که باعث نه ترمه شدنم شده بود شکنجه بود ..ندیدن هیچ آینده کاری با سابقه ی تحصیلیم عذاب بود ..فکر کردن به اینکه بعد این نه ترم باید مدرکم رو بذارم دم کوزه و باهاش آب بخورم و بشینم تو خونه ..

.دیگه نگم ....! تنها نکته ی خوب اون جشن، یه تیکه کاغذ بود و دو بیتی که حافظ بهم هدیه داد ...

اون روز دلم خیلی شکسته بود ...همون جا از خدا خواستم که یه راهی بذاره جلو پام، خودش کمکم کنه و این آینده ی همیشه مبهم رو برام یکم روشن کنه و راه نشونم بده ...مگه نه اینکه تنها راهنما خودشه؟! مگه نه اینکه جواب دل های شکسته رو میده؟!

هشت روز ...هشت روز بعد این جشن، یه جابجایی صورت میگیره و قبل فارغ التحصیل من کارم آماده میشه ! کاری که با دل و جون دوستش دارم ! دنیا دنیا حس خوب میریزه تو وجودم !

خدایا میدونم هیچوقت نمیتونم شکر نعمت هات رو اونجور که باید به جا بیارم ... ولی ممنونم ازت.

شکرت...شکرت که هرچقد از رشته و دانشگاهم متنفر بودم ، عاشق کار و محل کارمم! 

شکرت که همیشه حواست به دلم هست ...شکرت که جواب دل شکسته رو میدی ...

نودوچهار ادامه پیدا کرد ..با فارغ التحصیل نشدنم و رسما شاغل شدنم ..

روزها میگذشت.خوب بود.چون مدام سرکار میرفتم روزا برام خسته کننده نبود..

خرید عروسی رفتن با رفیق صمیمی چندین ساله م هم جزو تجربه های شیرین نودوچهار بود ! جدا باورم نمیشه چنین روزهایی گذشته باشه!

دنبال لباس عروس رفتن، پرو کردن های پریا، عکس انداختن های من، متر کردن مزون ها، دیدن خنچه های عقد و استرس و بیم و امید برای آینده ش...و در نهایت عروسیش؛روزای خاطره انگیزی رو رقم زد ...از مرداد و شهریور بگذریم ..به مهر برسیم و دوباره دانشگاه رفتن من ! از چیزی که فکر میکردم خیلی آسون تر بود ! زود گذشت ...هرچند آخرش داشتم سکته میکردم که یوقت نکنه ترم بعد، ولی تموم شد ! تموم شد!

پرونده ی دوره ی لیسانس من بسته شد و انگار که یک کوه از رو دوش من  برداشته شد ! نودوچهار سال فارغ التحصیلی شد ...سال مشغول به کار شدن و شخصیت اجتماعی خاص پیدا کردن و وارد سکوی پرتاب شدن...سال آشنایی با آدمای خیلی خاص و بنده های خوب خدا که بودنشون به هر صورت برام پر از برکت و حس های خوبه !

از نظر معنوی هم سال خیلی پربرکتی بود ...

از نظر اتفاق های شخصی و  ریز و درشت و زندگی روزمره هم خیلی خیلی پرماجرا بود ....که امیدوارم هرچی خیره همون اتفاق بیفته ..

از بزبیاری هاش گذشته، از خبر ناراحت کننده ای که که دیروز بهم رسید گذشته، از همه ی تلخی ها و اشک ها گذشته؛ نودو چهار سال خوبی بود ..

خدایا شکرت به خاطر همه ی اتفاق های امسال ...شکرت به خاطر داده و نداده ت، شکرت به خاطر همه ی هوا داری هات ....بخاطر همیشه بودنت و همیشه حس کردنت ...

مثل همیشه هوامونو داشته باش و هرچی خیره برامون مقدر کن ..

.

.

.

ان شاءالله که نودوپنج بهتر و پربارتر و پر از اتفاق های خوب تر و شادتر از نودوچهار باشه برای هممون. .

سال خوبی داشته باشید معدود عزیزانی که اینجا رو میخونید :)


یا مقلب القلوب والابصار

حول حالنا ...الی أحسن الأحوال

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۹ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر