°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

مرد باید طلا فروش باشه ! /طلا فروش باید مرد باشه!

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۰ ب.ظ

خب من هرجور با خودم فکر میکنم؛ نمیفهمم این دختره ؛ چجوری دو میلیون طلا رو داد دست یارو که ببره بیرون به یکی نشون بده !!!

راستش اداره ی مغازه؛ علاوه بر شیرینی خاصی که برای شخص من داره؛ درکل خیلی کار سخت و پراسترس و پر مسئولیتی ه.مخصوصا اگه فروشنده ی یه مغازه باشی و مغازه مال خودت نباشه؛ این مسئولیت هزار برابر میشه !

یعنی اگه "ه" خواهر صاحب مغازه نبود؛ بی معطلی مینداختنش بیرون.

دلم خیلی سوخت واسش وقتی دیدم با حال پریشون داره دور پاساژ میدوعه و با حراستی ها حرف میزنه.خودم همچین حسی رو تجربه ش کردم ولی نه این مدلی! یه بار وقتی مشتریه به شدت چک و چونه میزد واسه تخفیف موقع حساب کتاب؛ یادم رفته بود یه جوراب شلواری 20 تومنی رو حساب کنم و از قلمم افتاد! بیست تومنم تخفیف گرفتن رو خریدشون !!

فکر کنید چقدر خودمو سرزنش کردم واسه اون چهل تومن!!که چرا حواسمو جمع نکردم!!که پول به سختی در میاد و این صوبتا!حالا بیست تومن کجا! دومیلیون کجا !! اونم از دست رفتنش با همچین درجه ی بی عقلی ای!

واحدشون دوربین داره؛ تو کل پاساژ هم تدابیر امنیتی برقراره و قدم به قدم به دوربین مداربسته هست!

ولی فکر نمیکنم فایده ای داشته باشه !

یعنی واقعا با خودش فکر کرد برمیگرده؟؟؟!!!

نمیدونم ..گاهی آدم هنگ میکنه ..گاهی اعتماد بی جا! گاهی مغزش از کار میفته..قطعا اونم دلش نمیخواست این اتفاق بیفته ولی در عین ناباوری افتاد !!


یارو تو روز روشن دومیلیون طلا رو به جیب زد و رفت! به همین سادگی !!!

.

.

.

پ ن:بعد این اتفاق به این نتیجه رسیدم که تو طلا فروشی؛ اگه فروشنده مرد باشه امنیت مغازه به طور چشمگیری میره بالا.هرچند بازم جزو شغل های پرخطره بنظر من.

مرد و زن نداره کلا. در هر صورت آدم خیلی قوی و تیزی مطلبه !

۹۵/۰۳/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

ماجراهای پاساژ

نظرات  (۵)

یعنی دو میلیون طلا رو داد یارو ببره به زنش نشون بده؟! :|
اخه این چه کاری بوده؟!!!
پاسخ:
نه !
طبق اطلاعات تکمیلی یارو یه پیرزن بوده !!!
به "ه" گفته که با خواهرت هماهنگ کردم که اینا رو ببرم به نمیدونم کی نشون بدم!
اگه اکی شد برمیگردم حساب کتاب میکنم!
"ه"زنگ میزنه به خواهرش اشغال بوده ! خلاصه با شگرداتی دختره رو گیج میکنه و دو خورده ای طلا رو میزنه به جیب و میزنه بیرون! وقتی که رفت بعد چند مین به خواهرش زنگ میزنه و خواهرش میگه همچین چیزی نیست و بدو دنبالش که دزد بوده !
خلاصه دو دستی میزنه تو سر خودش و میدوئه بیرون و حراست رو خبر میکنه و ..
تا الانم که دو روز گذشته ؛ خبری از پیدا شدن پیرزنه و طلاها نیس که نیست!
طلارو داد رفت؟ :/ 
مورد داشتیم بعد از انجام تست رفته قبض ویزیت بگیره، دیگه نیومده :| و من اون موقع مستقل کار نمی کردم و چقدر عذاب وجدان داشتم که این اتفاق افتاد 
حالا دو میلیون؟ خدا صبر بده
پاسخ:
بله :||

مستقل کار نمیکردی یعنی چی سیمین؟ یعنی کارآموز بودی؟

سیم یاد حرفای پریسا و حقوق روزی دو تومن و شوهر طلا فروش و واکنش الهام تو اشاره افتادم شدید :)))

حالا اینا خیلی بیشتر از روزی دوتومن باید بفروشند ! الان یه دستبند بخوای بگیری میشه یک و چهارصد پونصد! یه انگشتر سیصد چهارصد! دیگه سرویس و اینا که جای خود داره! 
هههههه برای منم اتفاق افتاده توی مغازه پدرم بودم طرف اومده بود و کلی جنس خواست
ما هم اولین باری بود که این شغل تجربه میکردیم :دی
بعد چون اولهاش بود هنوز سر و سامان نداشت تو مغازه طرف تا ته میز جلو دست میومد تو که منم گوشیم رو میز بود نگو تا من این وسایل رو میزارم
 اوشون گوشی رو برداشته بعد گفت سنگینه اینا برم ماشینمو بیارم جلو بعد میام 
هنوز که هنوز رفته و گوشیمو برده و نیومده :))))))))))))
پاسخ:
عههههه مغازه ی چی دارین شبنم؟؟!!!
کی این اتفاق افتاد ؟؟!!!
چجور بهش شک نکردی؟؟ چرا وقتی مغازه بهم ریخته بود راهش دادی؟؟!!
واااای شبنم منم همش عادت دارم گوشیمو رو ویترین دم دست میذارم! چندبار فکر کردم بلندش کردن تا مرز سکته رفتم !!
اولی که از دانشگاه اومده بودم و ترم آخر دانشگاه پیش یکی از همکارا کار می کردم و یه درصدی از پول ویزیتارو به من می داد 

پاسخ:
هاااااان اکی اکی!
مال تقریبا دو یا سه سال پیشه این موضوع یه شرکت کشاورزی زدیم و البته مغازه ی سم و کود و بذر و وسایل کشاورزی:)
یعنی متنفررررررررررررررشدم از هر چی کشاورزیه :|
والا دیگه نه من نه پدرم آنچنان نمیریم داده دست پسر عموش که به درد اینکار و آدمهاش میخوره واقعا من ساده لوح اصلا برای این کار ساخته نشدم :دی
خو چیکار کنم یه دانشجوی تازه فارغ التحصیل بودم و مغزم هم نسبت به سنم رشد نکرده بود خخخ
البته نامردی هم که فراونه تو این شغل بیچاره فروشنده ها :/
پاسخ:
آها پس این مربوط به همون شرکت کشاورزیتونه :)
حیف شد دختر...گوشیت گرون بود؟ هرچند ربط به گرونی ارزونی نداره ..گوشی آدم که میره یه حس خلا عظیمی به آدم دست میده ! درک میکنم !!

منم متنفرررررررررررم از هرچی حسابداری ه :|

خخخخخ الهی :))) شبنمی ساده لوح و دزد مکار :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی