°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماجراهای پاساژ» ثبت شده است

از پشت ویترین توجهم را جلب کردند.زن خیلیییی کم سن و سال تر بود.اما مرد خیلی هم پیر نبود..یک پسر کوچک داشتند که در کالسکه خوابیده بود.مرد به داخل مغازه آمد.ایستادم و سلام کردم و خوش آمد گفتم ..مرد دست به سینه گذاشت و تعظیم کرد.. در دل گفتم چه مشتری مودبی  ...!

ناگهان متوجه شدم زن از پشت شیشه ؛ با دست هایش با مرد حرف میزند..مرد به سختی و با لب های بدون صدایش پرسید چند است؟

پاسخش را دادم و گویی پاسخ را از لبهایم خواند..

زن هم وارد مغازه شد..پسر کوچک در هیاهوی بازار شب عید آرام خوابیده بود..شاهد صحبت دست هایشان بودم و پاسخگوی سوالات بی صدایشان. که از "این چند است"فراتر نرفت ...



میشود برای تنها نبودنشان خوشحال بود.برای همدرد و همفهم بودنشان.

برای روحیه و جنگیدنشان..

برای دنیای بدون صدایی که در آن تنها نبودند..

برای خانواده ی کوچکی که داشتند؛ میشود شادی کرد..




فقط ..کاش آینده ی پسرکوچکشان پر از کلمه و صدا و شادی باشد..



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۱ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

-مشتری:این چنده؟

+من:فلان قدر.

-اون چنده؟!

+فلان قدر.

-اون یکی چنده؟!

+فلان قدر

-خانوم جنس حراجی نداری؟!

من در حالیکه میگم چند لحظه؛یه سری بلوز که خودمون سی و هشت خریده بودیم و برند گپه و با اینکه قشنگه ولی خوب فروش نرفته و میخوایم زیر قیمت ردش کنیم رو روی ویترین میارم و نشونش دادم.

گفتم این تو حراجه زیر قیمت خرید.28 تومن!


مرتیکه پررو میگه بیست بده ببرم! :|

گفتم شرمنده؛ یه هزار تومنی پایین تر نمیشه.الان یه جوراب شلواری (ترک) 28 تومنه!! 

اونوقت بلوز آستین بلند مارکدار رو میخوای ببری 20تومن؟! 

گفت این جوراب شلواری که پای دخترمه چند خریده باشم خوبه؟!

خواستم بگم ده تومن؛یه مکث کردم و گفتم پونزده تومن.

شوهره گفت سیزده تومن! یه لبخند زدم گفتم قیمتش همینه.

زنه گفت چرا؟! چون تو پای بچه ی من بود گفتی انقدر؟!

گفتم ازونجایی که میبینم شما برای یه بلوز که مارکم هست و هجده تومن زیر قیمت خرید مغازه داره؛ بیشتر از بیست تومن پول نمیدید!!!


خلاصه دیدم چهار نفری کم آوردن یهو هی زر میزدند مخ منو میخوردن.میل بیرون رفتن از مغازه هم نداشتن.د آقا برو بیرون وقتی وسعت نمیرسه.چرا رو اعصاب فروشنده راه میری لامصب !



+از جمله کارایی که اعصاب فولادین میخواد همین کاره. صبح تا شب انواع اقسام آدما؛ با فرهنگ ها و وضعیت مالی مختلف پاشونو میذارن تو مغازه و من موظفم با همشون با احترام و لبخند برخورد کنم!

و تا حد ممکن هم از کل کل بپرهیزم.اما گاهی بعضی مشتری ها واقعا رو اعصابن و نمیشه عین چی وایساد و فقط نگاهشون کرد . واقعا نمیشه! 


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

چند روز بود این بیت ورد زبونم بود.خب طبیعیه با خوندن این بیت یاد اولین نفراتی که میفتم،بعد جناب سعدی و مصادیقِ بیت،جواد نکونام باشه :)))

یاد پنالتی زدناش و بازی هاش و درگیری هاش با علی دائی افتادم وکلی بهش فکر میکردم !!که الان کجاست و چیکار میکنه !ولی خب اصلا راجبش سرچ نکردم که با خبر شم از احوالش !


خلاصه امروز خانوم ز ،یکی از مشتری ها و دوستای قدیمی و خوبمون،که از بزرگای شهرمون هستند اومد پیشم.(تو مغازه)  گفت نیل جان واسه یه دختر دوماه یه دست لباس شیک و خاص میخوام.چی داری؟


از بین لباسای کوچولوی نازِ دخترونه،یه دست لباس کامل و خوشگل و مارک واسش ست کردم.موقعی که داشتم کارت میکشیدم،گفتم حالا بچه ی کیه که انقدر عزیزه؟!خواهرزاده تونه؟! 


خندید گفت جواد نکونام رو میشناسی؟! گفتم مگه میشه نشناسم؟! دخترِ آقای نکونام دو ماهشه؟!!!الهییی خدا واسشون حفظش کنه.پرسیدم همین یه بچه رو داره؟که گفت نه یه پسر هم داشت از قبل :)

گفتم لطفا اگه میشه عکسشو با این لباس واسم بفرستین.گفت اگه امشب پوشیدش حتما ^__^


کلا لباس خریدن برای بچه ها خیلی لذت بخشه.وقتی لباسی که با سلیقه ی خودت خریدی رو تنِ بچه میبینی کلی حسِ خوب بهت دست میده و ذوق میکنی.

حالا من این حسُ نسبت به همه ی کسایی که با سلیقه ی من لباس انتخاب میکنند برای بچه شون دارم:) 

فرقی نداره بچه ی کی باشه،اینجور مواقع حتما درخواست عکس میکنم از والدین بچه.تا ببینم ذوق کنم و اگه اجازه دادن،بذارم رو پیج اینستاگرام مغازه.




وقتی خانوم ز از مغازه رفت بیرون با نیشِ باز 😁😁😆زمزمه کردم؛

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز !



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۲

خب من هرجور با خودم فکر میکنم؛ نمیفهمم این دختره ؛ چجوری دو میلیون طلا رو داد دست یارو که ببره بیرون به یکی نشون بده !!!

راستش اداره ی مغازه؛ علاوه بر شیرینی خاصی که برای شخص من داره؛ درکل خیلی کار سخت و پراسترس و پر مسئولیتی ه.مخصوصا اگه فروشنده ی یه مغازه باشی و مغازه مال خودت نباشه؛ این مسئولیت هزار برابر میشه !

یعنی اگه "ه" خواهر صاحب مغازه نبود؛ بی معطلی مینداختنش بیرون.

دلم خیلی سوخت واسش وقتی دیدم با حال پریشون داره دور پاساژ میدوعه و با حراستی ها حرف میزنه.خودم همچین حسی رو تجربه ش کردم ولی نه این مدلی! یه بار وقتی مشتریه به شدت چک و چونه میزد واسه تخفیف موقع حساب کتاب؛ یادم رفته بود یه جوراب شلواری 20 تومنی رو حساب کنم و از قلمم افتاد! بیست تومنم تخفیف گرفتن رو خریدشون !!

فکر کنید چقدر خودمو سرزنش کردم واسه اون چهل تومن!!که چرا حواسمو جمع نکردم!!که پول به سختی در میاد و این صوبتا!حالا بیست تومن کجا! دومیلیون کجا !! اونم از دست رفتنش با همچین درجه ی بی عقلی ای!

واحدشون دوربین داره؛ تو کل پاساژ هم تدابیر امنیتی برقراره و قدم به قدم به دوربین مداربسته هست!

ولی فکر نمیکنم فایده ای داشته باشه !

یعنی واقعا با خودش فکر کرد برمیگرده؟؟؟!!!

نمیدونم ..گاهی آدم هنگ میکنه ..گاهی اعتماد بی جا! گاهی مغزش از کار میفته..قطعا اونم دلش نمیخواست این اتفاق بیفته ولی در عین ناباوری افتاد !!


یارو تو روز روشن دومیلیون طلا رو به جیب زد و رفت! به همین سادگی !!!

.

.

.

پ ن:بعد این اتفاق به این نتیجه رسیدم که تو طلا فروشی؛ اگه فروشنده مرد باشه امنیت مغازه به طور چشمگیری میره بالا.هرچند بازم جزو شغل های پرخطره بنظر من.

مرد و زن نداره کلا. در هر صورت آدم خیلی قوی و تیزی مطلبه !

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر