°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


راسته که میگن همش سرابه...؟




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

خب من هرجور با خودم فکر میکنم؛ نمیفهمم این دختره ؛ چجوری دو میلیون طلا رو داد دست یارو که ببره بیرون به یکی نشون بده !!!

راستش اداره ی مغازه؛ علاوه بر شیرینی خاصی که برای شخص من داره؛ درکل خیلی کار سخت و پراسترس و پر مسئولیتی ه.مخصوصا اگه فروشنده ی یه مغازه باشی و مغازه مال خودت نباشه؛ این مسئولیت هزار برابر میشه !

یعنی اگه "ه" خواهر صاحب مغازه نبود؛ بی معطلی مینداختنش بیرون.

دلم خیلی سوخت واسش وقتی دیدم با حال پریشون داره دور پاساژ میدوعه و با حراستی ها حرف میزنه.خودم همچین حسی رو تجربه ش کردم ولی نه این مدلی! یه بار وقتی مشتریه به شدت چک و چونه میزد واسه تخفیف موقع حساب کتاب؛ یادم رفته بود یه جوراب شلواری 20 تومنی رو حساب کنم و از قلمم افتاد! بیست تومنم تخفیف گرفتن رو خریدشون !!

فکر کنید چقدر خودمو سرزنش کردم واسه اون چهل تومن!!که چرا حواسمو جمع نکردم!!که پول به سختی در میاد و این صوبتا!حالا بیست تومن کجا! دومیلیون کجا !! اونم از دست رفتنش با همچین درجه ی بی عقلی ای!

واحدشون دوربین داره؛ تو کل پاساژ هم تدابیر امنیتی برقراره و قدم به قدم به دوربین مداربسته هست!

ولی فکر نمیکنم فایده ای داشته باشه !

یعنی واقعا با خودش فکر کرد برمیگرده؟؟؟!!!

نمیدونم ..گاهی آدم هنگ میکنه ..گاهی اعتماد بی جا! گاهی مغزش از کار میفته..قطعا اونم دلش نمیخواست این اتفاق بیفته ولی در عین ناباوری افتاد !!


یارو تو روز روشن دومیلیون طلا رو به جیب زد و رفت! به همین سادگی !!!

.

.

.

پ ن:بعد این اتفاق به این نتیجه رسیدم که تو طلا فروشی؛ اگه فروشنده مرد باشه امنیت مغازه به طور چشمگیری میره بالا.هرچند بازم جزو شغل های پرخطره بنظر من.

مرد و زن نداره کلا. در هر صورت آدم خیلی قوی و تیزی مطلبه !

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

شده یه شب دلت واسه خودت تنگ شه؟

و از شدت دلتنگی واسه خودت انقدر گریه کنی تا رو بالشیت خیس شه؟

دل تنگ خودمم... دلم پر میزنه سمت جاهایی که الان دوست دارم باشم ..

دلم پر میکشه که بزنم بیرون و برم زیر همین بارونی که میاد و باهاش ببارم ..دلم میخواد خودمو بسپارم دست همین باد تا منو با خودش ببره .. یه جای دور ... یه جای خیلی دور ...خیلی دور ...

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

من آدمی هستم که اگر بخوام بنویسم طومار مینویسم ...اگه بخوام حرف بزنم کامل حرف میزنم.با جزییات میگم.با همه ی احساسم حرف میزنم.از ته دلم حرف میزنم ..میتونم خیلی وقت ها احساساتم رو تبدیل به کلمه کنم.میتونم احساسمو منتقل کنم و ...

ولی امان از روزی که برای یکی یه طومار بنویسم و در جواب یه کلمه بگیرم..!

اونوقته که دیگه ساکت میشم ..کم کم کم کم ساکت میشم ..

شاید وقتش شده که برگردم به دنیای وبلاگ نویسی و این همه احساس و حرف قلنبه شده رو اینجا خالی کنم...


.


.


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر