°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

۱۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد...

آن قدر که اشک ها خشک شوند ،

باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی

را ورق زد ،

به چیز دیگری فکر کرد ،

باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۳۰ بهمن ۹۵ ، ۰۷:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۷

سینه مالامال درد است

 ای دریغا مرهمی


دل ز تنهایی به جان آمد

خدا را همدمی 


چشم آسایش که دارد

 از سپهرِ تیزرو؟


ساقیا جامی به من ده 

تا بیاسایم دمی..



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

 


حسِ آدمی رو دارم که با همه چیز و همه کس قهر کرده!


روشو برمیگردونه از همه قشنگیا!از همه چیزایی که عاشقش بوده..


از آسمون دلگیره..از زمین دلگیره از کوه دریا هرچی که هست و نیست .. !


از همه ی دنیا دلگیره...


 


همه ی چیزای قشنگی که میدیده براش دو بعدی شده!

یه روی قشنگ و یه روی زشت!


 


تو سکوتِ شب نگاهشو به ماه میدوزه و حرف نمیزنه!


فقط نگاه میکنه..

فقط نگاه میکنه..


دریای روبروشو نمیبینه ولی دریای پشتِ چشماشو حس میکنه..

یه دریا پشتِ چشماشه ولی هیچ راهی نداره واسه جاری شدن!!!


 


دلم میخواد نور ببینم...روشنی ببینم!روی قشنگِ این دنیا رو ببینم..

دلم میخواد نورو تو مشتم بگیرم.......نور بپاشم رو سیاهی ها..


 


دلم میخواد انقدر بچرخم با این روزگار که ببینم کی برنده میشه..


که ببینم حقیقت چیه..


که تورو پیدا کنم...که منو گم نکنی..که تورو گم نکنم!



دلم میخواد خودم باشم...خودت باشی... دلم میخواد بشناسمت..


دلم میخواد نه به شوق بهشت نه از ترسِ جهنمت بپرستمت..


بپرستمت بخاطرِ چیزایی که دادی..تسلیم باشم به خاطرچیزایی که ندادی..



بپرستمت چون نوری..! چون عشقی..


 


بپرستمت چون هرچی دادی از تو بود و هرچی گرفتی از تو بود...


بپرستمت چون شناختمت ...


من فقط میخوام معنی زندگی رو بفهمم..معنی خوب بودن رو بفهمم..


معنیِ برای تو بودن رو بفهمم..میخوام ایمان رو بفهمم..


نباختن رو..امیدو بفهمم ..


از بین این همه سیاهی که بینِ روشنیا هست,روزنه ی نور میخوام...


 


دلم میخواد با قطار برم اون دنیا و جوابِ همه ی سوالامو ازش بگیرمو برگردم..!!


ولی میدونم که برگشتی در کار نیست!


میدونم یه بار فرصت دارم و فرصتم روز به روز کمتر میشه.


 


این روزا دلم میخواد لبخندامو؛ اشکامو بشمارم...نگاهم به آدمارو بشمارم....


غم هامو بشمارم..خوشیامو بشمارم!


این روزا دلم میخواد همه چی رو لمس کنم..لمس کنم مثلِ لمس کردن برای آخرین بار...

مثلِ دیدن برای آخرین بار...

مثلِ شنیدن برای آخرین بار...


 


این روزا دلم میخواد همه ی لحظاتمو ثبت کنم!


دلم میخواد از همه ی دنیاااااام عکس بگیرم..عکس بگیرم از رودخونه ای که


باهام حرف میزنه...از برگهای لبِ جوب که بهم چشمک میزنه..


 


دلم میخواد دنیا وایسه!


دلم میخواد هیچ دلبستگی نداشته باشم تو این دنیا..


 


دلم میخواد پیشمرگِ همه ی عزیزام بشم با اینکه هیچ آمادگی برای رفتن ندارم...

با اینکه هیچ کوله باری جز شرمندگی ندارم...


واسه اینکه هیچ کار مفیدی نکردم تو این دنیا..


 


بخاطر اینکه از ظرفیتام استفاده نکردم...اون چیزی که باید نبودم..


 


بخاطرِ اینکه,اونی رو که باید درست نشناختم..


بخاطرِ اینکه شاید  خیلی نشونیارو ندیدم ..


 


بخاطرِ خاموشیم...بخاطرِ عشقم...بخاطرِ نفرتم...بخاطرِ سکوتم!


بخاطرِ شکستنم!بخاطرِ ناشکری هام....


 


بخاطرِ همه چیز...بخاطرِ همه چیز...


 


دست خالی اـــم................


 


خدای من؛میشه دستای خالیمو نگاه کنی؟؟میشه پشتم باشی؟


 


همیشه ی همیشه؟؟


 


الهی...واهمه ای دارم.....واهمه ای از جنسِ نبودن با تو......


 


برایم بمان مهربانم ..


 



 


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه سری هام هستند که فکر میکنند خیلی خفن مینویسند.و در راستای همین فکر خودشونو خفه کردند بس که روزی هزار بار تو کانالشون مطلب مینویسند.بعد میای میبینی تووبلاگشون هم همون مطالب رو گذاشتند :|

میری اینستا میبینی مجددا تو استوری یا پست جداگانه مطالب مذکور رو شر کردند :||


حالا پستشون هم حرفی برای گفتن نداره ها...نمیدونم چرا انقدر میخوان روش تاکید کنند؟!


چند وقت پیش سر همین قضایا از کانالِ یه خودشیفته ی خود خفن پنداری لفت دادم.چند روز بعدشم کارِ خدا تو اینستا بلاکش کردم چون رفتارش رو مخم بود و یه فرد کاملا نچسب (از نظر من) که از اولم ازش خوشم نمیومد.از لیستِ فالووینگ های بیان هم پاک شد و خلاااااص!


کاش میشد برای همه ی آدم های این مدلی ازین روش استفاده کرد.گاهی بعضی رودربایستی ها مانع از عملی کردن این تصمیم میشه.

کاش خودشون بفهمند چقدر رو اعصاب میرن و بقیه رو تو معذورات این چنینی قرار ندن.




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

1

بِسْم الله ...

شروع ..




همه ی چیزایی که خودم میدونم و قراره که یادم نره.

همه ی چیزایی که قراره نوشته بشه و خونده نشه.



#حرف_هایی_برای_نگفتن




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

#

راستش این روزا انقدر از هرجا خبر بد میشنوم که مدام نگران عزیزان و آشنایان و کلا همه مسلمین و غیر مسلمین و مردم ایران و جهانم!

امشب که از ناکجا آباد؛یه ماشین سبز شد جلومون و کوبید به ماشین ما و فرار کرد و مای شوکه شده حتی نتونستیم شماره پلاکش رو برداریم؛ نفسم تو سینه حبس شد...و ترسم بیشتر ..


خدا رو شکر میکنم بخاطر سرعت خیلی کممون؛که باعث شد به هیچکدوممون آسیبی جز سکته ی آنیِ حین تصادف نرسه و فقط ماشین خسارت دید..



به امیدِ روزهای کم التهاب تَر و خوش خبرتر و بی خطرتر ..

آمین یا رب العالمین ..



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۴۱


ممنون بابتِ حقایقی که تو قلبم ثبت کردی ....






🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

من؛ دختری بودم که تو گرگ و میش هوا،تو کوچه پس کوچه های قدیمیِ مشهد گم شده بودم و در به در دنبالِ راهِ حرمت میگشتم ..




من که هیچ وقت توی بیداری تو مشهدت گم نمیشدم ..







🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر



یا رب تو مرا به نفس طناز مده

با هرچه بجز توست مرا ساز مده


من درتو گریزان شدم از فتنه ی خویش

من آن توام، مرا به من باز مده 





🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰


دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور



آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره

عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره ..




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

این چه اومدن و رفتنی بود؟..




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

...
.....
.......


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


تو مغازه ایستاده بودم و مشغول مرتب کردن میزم؛ که از دور سنگینی نگاه رو خودم حس کردم.

سربلند کردم و دیدم که دوتا خانوم ؛ همونجور که  دارن میان سمت واحدم؛ به من خیره شدند و باهم پچ پچ میکنند.

نگاه خیره رو که دیدم؛ یه لبخند زدم و به کارم ادامه دادم.

خانوم ها رد شدند ولی دوباره برگشتند.این بار اومدن داخل مغازه. 

یکی از خانوم ها گفت:ببخشید؛ میتونم یه سوال ازتون بپرسیم؟!

-بله حتما.بفرمایید؟!

*میشه بهمون یاد بدی چجوری روسریتو انقدر قشنگ میبندی؟!

گل از گلم شکفت! یه لبخند پت و پهن زدم و گفتم البته ! چرا نشه؟!

گیره ی روسریمو باز کردم و نحوه ی بستنش رو واسشون توضیح دادم.


گفتند گیره ی خاصی میخواد؟ گفتم نه؛ با هر گیره ای میشه.اما برای این مدل بستن روسری، این مدل گیره بهترینه.میتونید از مغازه ی بغلیمون بخرید.من ازونجا خریدمش.


گفتند واقعا خوشبحالت که میتونی اینجوری حجاب بگیری... ما هم خیلی دلمون میخواد این مدلی روسری ببندیم، ولی حس میکنم یکم سخته.

گفتم آره قطعا اولش سخته.چون این مدل حجاب، مخصوصا تو شمال ، خیلی کمه. اینه که اولش یکم برای بقیه عجیب غریب بنظر میاد.و حتی ممکنه شما بخاطر همین نگاه های بقیه بیخیالش بشید و این مدلی سر نکنید.

گفتند دقیقا همینه.

گفتم ولی بعد یه مدت عادی میشه براتون.خود من هفت هشت ساله این مدلی روسری میذارم و دیگه تقریبا همه عادت کردن به این مدل روسری سر کردنم.هرچند هنوزم خیلی مخالف و موافق دارم ؛ ولی خب دیگه...به خود آدم بستگی داره.


خلاصه بعد یه سری راهنمایی دیگه، من باب اندازه و جنس روسری؛ ازم تشکر کردند و رفتند.منم براشون آرزوی موفقیت کردم!


و سرشار شدم از یه حس بی نهایت خوب و آرامش بخشی که بهش احتیاج داشتم...


آخه نمیدونید همین منی که یه عده حسرت میخورن بخاطر مدل حجاب گرفتنم؛در کنار این تشویق ها که کم هم نیست؛گاهی چقدر تحت فشار و حتی مسخره شدن از طرف بقیه قرار میگیرم ... و دلم میشکنه.

اونم توسط بعضی از افراد خیلی نزدیکم.

یعنی شاید هرکس دیگه ای بود؛ این همه مدت  تضعیف روحیه و مسخره شدن رو دووم نمیاورد و همون روزای اول کنار میذاشتش..




خدایا شکرت... که خوب دل آدم رو تو ناراحتی ها گرم میکنی و همیشه نشونه هات رو به موقع میفرستی ...



🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

دردودل کردن با یه سری آدم ها واقعا پشیمونت میکنه.

یعنی تو خودت بریزی و حرفاتو به زبون نیاری و از حال بدت دق کنی، هزار بار بهتره.

هــــــــزار بارررررررر بهتره

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۲ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر


تا حالا نمیدونستم بی صدا و از عمقِ جانْ  فریاد زدن چجوریه ... حتما خدا شنیده......حتما شنیده...




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
نمیدونم با این حجمِ غم و اندوهی که تو سر و سینمه چیکار کنم ...

مدام فلش بک میزنم به دوازده دی.روزی که برای خریدن سکه با مامان رفته بودیم سر چهارراه استانبول و چشمام از فرط سرما و آلودگی هوای تهران میسوخت و اشکی بود... 

حالا چشمام میسوزه ولی نه از سوزِ سرما،از سوز اشک... از سوزِ سوختنِ آدم های بیگناه...از سوزِ بی مهری دنیا..
هیچ رقمه آروم نمیشم.نمیتونم بخندم.حتی با استیکرها.که اگه بخندم هم الکی و با یه قلبِ پر از درده.برای اینکه خودمُ بزنم به بیخیالی.برای کم کردن اندوه روی قلبمه.هرچند که میدونم کم نمیشه، تا خبر خوبی بیاد ..

پاساژ،آتش نشان ها،فروشنده ها و لباس ها.تولیدی و خیاطی هاش.دخترا و زنایی که اونجا خیاطی میکردن.کسبه ها ..
خانواده های منتظر...
هیـــچ کدوم یه لحظه از ذهنم دور نمیشند.



الان دلم امامزاده صالح میخواد..دلم ضریحِ سبزش رو میخواد و اون گوشه ترین گوشه ش؛که سرمو بذارم روش و مثل همیشه بی صدا گریه کنم ...بی صدا تَر از همیشه ..

 
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر