°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

خدایا حکمتت رو شکر ..

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ق.ظ

یه زن و شوهر جوون پست ویترین وایساده بودن.

هرکدوم یه بچه بغلش بود.آقاهه یه دختر چهار پنج ساله، خانومه یه نوزاد دختر چهل روزه.

زیر چشمی مشغول آنالیزشون شدم که ببینم خریدارن یا نه.اومدن تو.واسه کوچیکه لباس خواستن.چند مدل نشونشون دادم.پرسیدم قیمتش چه حدودی باشه؟خانومه گفت هرچی کمتر بهتر!

فکر نمیکردم بخرن ولی انتخاب کرد یه سرهمی رو و پولشو حساب کرد.گفت برای اون دخترم یه چیز راحت میخوام.گفتم بالای سه سالمون یه فروشگاه دیگه س.میبرمتون اونجا.

گفت این دخترم 6 سالشه ولی اندازه 4 سال بهش میخوره.گفنم آره ریزه میره س.اصلا به اون یکی بچه که بغل باباش نشسته بود رو صندلی دقت نکرده بودم ! گفت این دخترم فلج مغزی ه..یه چیز راحت باشه. نمیتونه راه بره.

هنگ کردم.

خیلی سعی کردم به خودم مسلط باشم و نگاه یا حرفی یا حرکتی نکنم که پدر مادره ناراحت شن.گفتم مشکلی نیست.مدل ها زیاده.

تازه فهمیدم چرا آقاهه بچه رو بغل کرده ..

فلج مغزی ..نمیتونه راه بره ..نمیتونه حرف بزنه .. رفتیم اون واحد ..مدل ها رو نشونشون دادم..ایندفعه بچه رو نگاه کردم..حرکت میکرد ...اما انگار حرکاتش ارادی نبود ..فلج مغزی ..به پدرش نگاه کردم ..چقدر صبور بنظر میومد ..چقدر مرد بنظر میومد ..به مادرش ..

تو دلم گفتم احسنت به این زن و شوهر ...

چه خوب با همچین مشکلی کنار اومدن .چه خوب که جرات کردن دوباره یه بچه به دنیا بیارن..

سارافن ها رو نشونش دادم..

مامانش خیلی عادی گفت :اینا بدرد بچه ای میخوره که راه بره ..

بغض کردم ..

دلم برای بچه سوخت ..برای مامان باباش که خیلی قوی بودن ..

فلج مغزی ..

هیچ راهی برای خوب شدنش هست؟ 

اونا اومدن و رفتن و من هنوز نمیتونم بهشون فکر نکنم ..نمیتونم بخوابم ...


.

.

.

.


رو به غروب پیش خودم فکر می کنم

خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده !!

.

.

۹۵/۰۴/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

نظرات  (۳)

خیلی سخته..حتی تصورش هم سخته :(
پاسخ:
خیلی ...
بچه ی بیمار داشتن خیلی سخته :(
اینقدر بیماری و مریضی و .. زیاد شده که آدم نمیدونه برا خودش ناراحت باشه یا اونا!

پاسخ:
تو فیلم خطای ستارگان بخت ما یه دیالوگ هست که میگه:تنها یک چیز بدتر از سرطان داشتن هست. و اون اینه که بچه ت سرطان داشته باشه.
اما من دیروز با دیدن این بچه به این نتیجه رسیدم که شاید سرطان داشتن از این بیماری بهتر باشه!..
این بچه رسما فلج بود.حرف هم که نمیتونست بزنه. حتی چشماش لوچ بود و خدا میدونه که میدید یا نه !
این بچه زندگی طبیعی نداره اما عمر طبیعی داره ..!
من فکر میکنم به مراتب زجرش از یه بیمار سرطانی بیشتر باشه ..
کاش یه راه درمانی داشته باشه ... :(

از چی بگذریم از رمز؟نچ نمیگذریم بیا خودت با زبون خوش بده رمزو :)
پاسخ:
اصن یادم رفته رمزو چی گذاشتم!! :| :/ :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی