°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است


اما همانگاه همان رنج؛انقدر زهر در وجودت میریزد که تنها کار غیرممکن برایت؛ همان خندیدن میشود.

تو فقط میتوانی قوی باشی.محکم باشی.سرپا باشی.

تو محکوم به ایستادنی!محکوم به جنگیدن؛ به روی خودت نیاوردن! 

تو پوست کلفت تر از این حرفایی  ... تو...تو یکی را داری که همیشه حواسش بهت هست.حتی اگه تو حواست نباشه ...همیشه هست ..همیشه هست ..

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بنده نیلی هستم که شب امتحان خود راه به نیت زنده نگه داشتن آن میگذراند! چرا؟!

چونکه روز قبل امتحان؛ آبرو باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا او درس نخواند!:|


از صبح رفتم مغازه ؛ گفتم اونجا میخونم !

صبح تا مغازه رو آب و جارو کنم کلی وقت رفت !

ظهر گفتم نمیام خونه و میمونم درس بخونم؛ سر ظهر، انقدر آدم بیکار و مزاحم اومد مزاحم کسب و کار و درس ما شد ! 

ساعت پنج مادر جان اومد، گفتم میرم اونطرف ! با خیال راحت میخونم؛ یکی از مشتری ها که معلم سابقم هستند-دست بچه شو گرفت آورد مغازه گفت کیانا گفته دلم برا نیل تنگ شده !! میخوام چند ساعت پیش نیل بمونم ! 

من :| :0 :((

یعنی رسما نشد هیچی بخونم.تازه مادر جان گفت که خوب شد ظهر نیومدی خونه ! چون بابا از کمد دیواری اتاقت رفت رو پشت بوم کلی بهم ریختگی و سر صدا شد ! :/

گفتم بفرما ...من میگم میخوام درس بخونم ولی نمیذارن ! شما بگید نه !

.

استاد چ گرامی لطفا کمی مهربان وباش ! این میان ترم و بچه بازی ها رو جمع کن جون هرکی دوست داری.والا...الان من برا چی باید بیدار بمونم به خاطر دوتا فرمول مسخره؟!

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

اینکه بعد هفت سال یه نفر با پای خودش بیاد پیشت و حرفایی که همه ی این سالها تو گلوت گیر کرده بود رو با کمال خونسردی و صلابت تو روش بکوبی؛ خیلی حس خوبی داره. خیلی..!

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

خدای من ..

لطفا مثل همیشه یار و یاورمون باش و لطف بیکرانت رو شامل حالمون کن ..


خدایا... ما که هیچوقت از باطن قضیه خبر نداریم..دانای راز های نهان تویی ..

به امید لطف و رحمتت. ..ای مهربان ترین مهربانان ..

🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر شب میخونم با شور و نوا؛ کربلا میخوام ابوالفضل ...

.

.

 امشب اتفاقی شنیدمش و یاد حال و هوای پارسال این موقع ام افتادم  ....

بی نهایت دلم میخواست برم ...به طرز عجیبی شوق رفتن داشتم و بی قرار بودم..! هی امیدوار میشدم به رفتن و امیدم ناامید میشد ... به هر دری زدم که برم، اما در نهایت نشد..


امسال هم منم..منی که به اندازه ی پارسال امید ندارم برای رفتن به همچون جایی؛

ولی امیدوارم که لطف خدا شامل حالم بشه و معرفتم روز به روز بیشتر بشه و یک روز؛ هرچند دور، نفس کشیدن تو بین الحرمین رو؛ روزی من قرار بده ..

.

.


فَاسُئلُ الله اَلذی اَکرَمَنی بِمَعرفَتِکُمْ وَ مَعرفَةِ اَولیائِکُمْ وَرَزَقنِی اَلبرائَةَ مِن اَعدائِکُمْ

  اَنْ یَجعَلنِی مَعَکُمْ فی الدُّنیا وَ الاخرةِ ..


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکشنبه است.طبق برنامه صبح زود به مقصد دانشگاه راهی شدم که به باشگاه برسم.و بعد از آن به کلاس ده و نیم صبح.

همان کلاس کذایی استاد "چ"!که اتفاقا این ترم کلاس هایش خوش میگذرد.احساس میکنم به طرز عجیبی مهربان شده ! چه میدانم  ...شاید چون دیگر آب از سر من گذشته؛ همه ی اساتید را خوب و مهربان میبینم ! 

میگفتم.یکشنبه است و من باز به دانشگاهی آمدم که هیچوقت دوستش نداشته ام.

یکشنبه است و تنها روی صندلی های محوطه نشسته ام و پشتم به آفتاب است.

آفتابی مهربان، که نمیسوزاند، فقط گرم میکند..


میگفتم:یکشنبه است و تنها هستم و منتظر ساعت چهارونیم؛

که میزهای چیده شده ی پر از کتاب راهرو را دیدم.نگاهی به کتاب ها انداختم.جلد "عهدنامه ی عاشقان"چشمم را گرفت.

کتاب را ورق زدم، در یکی از صفحات ابتدایی نوشته بود:عهد میبندم هیچوقت از این که ازدواج کردم؛ پشیمان نگردم ! 

باز هم ورق زدم، عهد های بسیاری بود اما .... عهد های تکی اش خیلی سختتر از عهد های دو نفره بود.مثل همین عهد بستن با خود، که هرگز پشیمان نشوم. .!

نمیدانم چند درصد آدم ها میتوانند این عهد را پیش خودشان یبندند؛و چند درصد آدم ها واقعا ازینکه ازدواج کرده اند پشیمان نمیشوند و همیشه عاشق میمانند !!


کتاب قیمت ناچیزی داشت.چند بار دستم به سمت خریدنش رفت.اما هربار به خودم تشر زدم که

مگر تو عاشقی که دلت عهد نامه ی عاشقان میخواهد؟!


نمیدانم. شاید هم ... 

.

.

.




🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
میگفت : نیلوفر؛ خوشبحال اونایی که "راحت " ازدواج میکنند.

باهاش موافق بودم ..

خوشبحال اونایی که درد عشق و هجر یار نکشیدند و زود... به وصل یار رسیدند..


🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر