°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

°•نیـــلگــــــــون•°

به رنگ آسمـــــان ..

آخرین مطالب

  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰ 186
  • ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۵ ارشد
  • ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۶ 95

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴ هیچ!

محبوب ترین مطالب

  • ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ......

تو آسمانی و من آن تک درخت کهسارم ..

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ب.ظ


با همکلاسی دانشگاهم نشسته بودیم رو جدول و باهم حرف میزدیم .

یهو پرسید تو چطور انقدر قشنگ حجاب میگیری؟ همه ی خونواده تون محجبه ن؟

براش تعریف کردم انگیزه ی محجبه شدنم چی بوده و چه قصه ای داشته. 


دلش کشید سمت مشهد و گفت دوم دبیرستان که بودم از طرف مدرسه برده بودنمون مشهد.اسفند ماه بود.ایام عزاداری صفر؛ شهادت حضرت رسول و امام رضا.همه ی اتاق های هتل پر بودند.برای همین ما رو بردن طبقه ی آخر هتل؛ که به عنوان سلف ازش استفاده میشد.تا اتاق ها خالی شه.تو خیابونای مشهد؛ مردم مثل رودخونه در جریان بودند و سمت حرم میرفتند.اون طبقه به سمت حرم پنجره داشت ...رفتم سمت پنجره.برای اولین بار گنبد طلای حرم رو ازونجا دیدم ..سرمو تکیه دادم به پنجره و شروع کردم به اشک ریختن...اشک میریختم و زیرلبم باهاش حرف میزدم...



به اینجا که رسید؛ خودم رو گوشه ی دیگه ی پنجره دیدم.باورم نمیشد برای بار دوم تو یه سال منو طلبیده باشه و اونجا باشم.صدای طبل و زنجیر همه جا رو پر کرده بود و مردم مثل رود سمت حرم روونه بودند..

سمت راستم یه دختری سرشو به پنجره تکیه داده بود و اشک میریخت و زیر لب زمزمه میکرد... با دیدن اشکهاش بغضم شدیدتر شد و اشکام راه خودشونو پیدا کردند..




گفتم اون هتلی که رفته بودی اسمش صحرا نبود؟! گفت چرا!

گفتم از طرف آموزش پروش فلان منطقه نرفته بودی؟! گفت چرا!!!!

گفتم سال 87-88 ؟!! گفت چرا!!!


گفتم تو اون اردو منم بودم...از یه مدرسه ی دیگه ... همه ی چیزایی که تعریف کردی رو خودم به چشم دیدم...


اون موقع که سرتو تکیه داده بودی به پنجره و داشتی گریه میکردی؛ من سمت چپ تو وایساده بودم و دلم پراز حرف بود و نگاهم پر از اشک و هرازگاهی نگاهت میکردم ...



با ناباوری بهم خیره شد و گفت نیلوفر...! اون موقع ما همدیگه رو نمیشناختیم!!چطور بعد این همه سال این  جزییات یادت مونده؟!

باورم نمیشه ...

 گفت میدونی؟؟!تو ازون کسایی هستی که آدم حس میکنه همیشه و همه جا هستی ...

حتی اگه واقعا نباشی..








۹۵/۱۲/۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
🔹🔹نیلگون 🔹🔹

حضرت عشق

نظرات  (۱)

یا دوازده امام بگو زودتر خب
خانوما لباس بپوشین چند سال بعد ابروریزی نشه :))))
پاسخ:
چی شد؟!
کی بی لباسه؟!چند سال بعد قراره چی بشه؟!😱😂


+شبنمی منظور از همه جا مکان های معنوی و مذهبی هست.بعله
مثلا یولدوزم بهم میکنه آدم حس میکنه همیشه اونجا (حرم) هستی.یا وقتی حرف میزنی فکر میکنم تازه ازونجا اومدی بیرون ..هنوز تو اون حال و هوایی..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی